![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک میدوید آشفتهرو ماه تمامی روی خاک رشتۀ پـوسیدهای را روی مرکـب دیدهام عُروَةُ الوُثقی و حبل لَاانفِصامی روی خاک میچکاند ابیات بر پای دری، آن نیمهشب روضههایی شور را با تلخکامی روی خاک از نجف آئـینه آوردند در آغـوشِ سنگ ریخت در تعجیلشان وادِی السَّلامی روی خاک از مدیـنه تا مدیـنه اسـمهـایی اعـظمست اسمهایی روی نی، چندین اسامی روی خاک قـبلـۀ حاجـاتِ ما را بینـمـازان میبرند میرود در دست بت «بیت الحرامی» روی خاک
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
داغ تـو آب کرده دل سـنـگ خـاره را هم جنس روضه کرده هُشام و زُراره را سوگ تو، صبح صادق دامان فـاطـمه خاموش کرده نـور هـزاران ستاره را دارد برای زخـم دلـت گـریـه میکـنـد زهری که بسته بر روی تو راه چاره را دارد نـفـس نفـس زدنت شرح میدهـد پــای پـیــاده و دل سـنـگ ســواره را قــنـفـذ دوبــاره آمـده فـریـاد مـیکـشـد آورده اسـت بـر در خـانـه شــراره را در بین روضه واژۀ "قنفذ" تو را شکست باید دوبـاره گـریه کـنـی این اشاره را از قطرههای اشک تو مرثیه میچکـد باید نـوشت مـتـن لـهــوفـی دوبـاره را از شرحـهشـرحۀ جـگـر تو نـوشـتهاند شـرح مـصـیـبـت بـدن پــاره پــاره را از عصر روز گریه، ز غارت سخن بگو از خـاتمی که گریه کند گـوشـواره را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
مـولای من سلام خـدا هدیه محضرت گــلبــوســۀ مــلائــکــة الله بــر درت یـا صـادق الائـمـه کـه قـران نـاطـقـی عــالـم فـدای آن نـفـس روح پــرورت تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم زانـو زنـنـد خـیـل مـلک پـای مـنبرت بر کرسی خـطابه لبت چونکه باز شد باغ بهـشت مـصطـفـوی شد معـطرت از تو گرفت درس بـصیرت ابوبصیر صدها زراره کاتب و اندیـشهگـسترت سرچـشمۀ زلال حـقـیقـت کـلام توست شد جرعهنوش، علم و فضیلت ز کوثرت معراج توست علم و در آن سیر نور شد هـفـت آسـمـان عـالـم معـنا مـسـخـرت تنها جهاد، عرصۀ شمشیر و تیغ نیست روز ازل جـهــاد سـخـن شـد مـقـدّرت در دست تو کـتـاب خـدا بود ذوالفـقار فـقه و اصول، نیزه و شمـشیر دیگرت مدیـون توست مکـتب شیـعه الی الأبـد در این جهـاد، لـطف خـدا بود یاورت دشـمن که بـسـت دست یـداللهی تو را رد شـد تـمـام خـاطـرههـا از بـرابـرت رفـتی سرِ بـرهـنه و پـای پـیـاده لـیک سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت در طول عمر، داغ فدک با دل تو بود میزد حـدیث حـادثـه زخـم مـکـررت بـاشـد برای اهل ولا، جـلـوۀ حـضـور در گـوشـۀ بـقــیـع، مــزار مـطـهــرت گـاهی نـگـاه کـن به دل بـیقـرار مـن دست «کمیل » و دامن تو، جان مادرت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
الا قـرار دل و جانِ بیقـرار ظهورت! کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟ کدام روز به شب میرسد که آمده باشی؟ کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟ خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت دعـای عهـد بخـوانم در آرزوی قـیامت سرشک شوق فشانم به رهگذار ظهورت بهار مبعـث پیـغـمبری گرفت جهان را شکـوه دیگر بعـثـت بُوَد بهـار ظهورت گرهگشای دو عالم، دعای من همه این است که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت ز قطرهقطرۀ آن چشمهچشمه نور بجوشد ز کـوثـری که برآید ز آبـشار ظهورت ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب شکوفهزار شود خاک رهگذار ظهورت خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند بُوَد مسیح مقـدّس، طلایـهدار ظهـورت شرایطیست در این انتظار و من که ندارم دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
جـمـعهها روز اُنـس با مهـدیسـت بهـتـرین ذکر جـمـعه یا مهـدیست حـاجـت از حـجـت خـدا خـواهـیـد بـه خـدا! حـجـت خـدا مـهـدیسـت هر که را در جـهـان امـامی هست اهـل عـالـم! امــام مـا مـهـدیسـت بــا دو بــال غــدیــر و عــاشــورا اوج پـرواز شـیـعـه تـا مـهـدیست چــارده وجــه چــارده مـعــصــوم ز ابـتــدا تـا بـه انـتـهـا مـهـدیست حـجـرالاســود و حـطـیـم و مـقــام زمـزم و مـروه و صفـا مهـدیست مـا دعــا بـر ظــهــور او کــردیــم روح آمـیـن این دعـا، مـهـدیسـت چـشـم دل باز کـن بـبـیـن "مـیـثـم" شیعه هرجا که هست با مهدیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست تو از عـشیرهٔ عـشقی، تو از قـبیـلهٔ قـبله که عطر، مرقدت از جنّة النعیم گرفتهست گدای کوی تو امروزه نیستم من و، دانی سرم به خاک درت، اُنس از قدیم گرفتهست همیشه سفرهٔ دل باز کردهام به حضورت که فیض باز شدن غنچه از نسیم گرفتهست همیشه عبد حـقیر است در برابر معـبود به جز تو کی سِمَت عبد، با عظیم گرفتهست؟ بر این بهشت مجسّم قَسَم که زائر صحنت به کف براتِ نجاتِ خود از جحیم گرفتهست مَـلَک غـبار، ز قـبـر تو تا نَرُفـته نرَفـته در این مقام، فلک خویش را مقیم گرفتهست چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم؟ که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفتهست کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر که رنگ و بو حرم تو، از آن حریم گرفتهست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
درود ای کـنـار عـلی میر بدر سلام ای شهـید اُحـد، شیر بدر بـه خـیــل شـهـیـدان حق مقـتدا گـرامـیعـمـوی رســول خــدا شـهـادت ز آغـاز، پـابـسـت تو شجاعت زده بوسه بر دست تو وجـود تو از بـحـر، لـبـریـزتر خـدنـگـت ز تـیـغ اجـل تـیـزتر به بدر و اُحُد همچو حیدر یکی به بـازوت خـتـم رُسـل مـتکـی شنیدم که چون آمدی از شکار غبارت به رخـسار بود آشکار سرشکی که بر سینه زد آذرت روان بـود از دیـدۀ هـمـسـرت کنار تو بنشست و بگریست زار که ای شـیـر بازآمده از شکار شکار و بیابان و صحرا بس است محمّد تو چون نیستی، بیکس است نـبـودی که از چـارسـو آمـدنـد مـحـمـّد عـزیـز دلـت را زدنـد بر او ضربهها خصم نااهل زد فزونتر ز هرکس ابوجهل زد تو چون رعد از دل کشیدی خروش ز خشم و غضب خونت آمد به جوش گـرفـتی ره خـصـم نـا اهـل را شکستی سر نحـس بوجهـل را زدی ضربهاش از یسار و یمین که گردیده چون مرده نقش زمین از آن پس نبُد زهره کس را دگر که گردد به ختم رسل حملهور تو خود پای تا سر همه جان شدی به دست محـمّد مسلـمـان شدی تو شیـر اُحد بودی و شیر بدر به دست تو گردید شمشیر بدر دریغا دریغـا که دشمن شتافـت دل و پهلو و سینهات را شکافت چو آمد به خاک زمین پشت تو بـریـدنـد بـیـنـی و انـگـشت تو تو را چون جگر پاره در جنگ شد به کام عدو آن جگر، سنگ شد به زخم تنت دشت و صحرا گریست اُحد نیز با چشم زهرا گریست کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست در آن دم که پهلوی زهرا شکست کجا بودی آن دم که با ضرب در پـسـر از بـرای پـدر شد سـپـر نبودی که حقِّ علی غصب شد صمد گشت تنها، صنم نصب شد کجا بودی آن دم که در علقـمه نـدا داد عـبـاس «یـا فـاطـمـه» اگر کـربـلا بودی ای نورعین چو عـباس بودی برای حسـین نـبـودی بـبـیـنی که در قـتـلگاه شد از کعب نی، جسم زینب سیاه سکـینه، رباب، عاتکه، فاطـمه غریبانه در دشت و صحرا همه چو نی، ناله در نیـنوا میزدند تو را در بـیابـان صدا میزدند امــیــد دل ســیّــدالـــنـاس تـــو تو عـبـاس بودی و عـباس، تو ز «میثم»ز خلق و خدای ودود به عباس و تو، تا قیامت درود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی فروغ چشم حـبیبی و چـلچـراغ هُدایی هـنوز قـبلۀ دلها نبود کعـبه که دیـدنـد تو محو قبلۀ عشق و وفا، تو قبلهنمایی تو سر به خاک قـدوم یتـیم آمنه سودی تو دل به مهر نبوت سپردهای، چه وفایی! تو در کـمـند تـولای اهـلبیت اسـیـری تو حمزه هستی و از هرچه هست و نیست رهایی فروغ معرفت از اهلبیت نور گرفـتی تو انعـکـاس تـمـام و کـمـال آیـنههـایی تو در عقـیدۀ خود شاهـباز اوج یـقـینی تو جاننثار نبی در کمال صدق و صفایی تو روز بدر درخشیدهای چو بدر به میدان الا که شیر رسول خدا و شیـر خـدایی تو روز معرکه بخشیدی آبرو به شجاعت تو دادهای به شهامت شکوه و قدر و بهایی شهادت تو چنان آتشی به جانِ جهان زد که در «نبرد اُحُد» آفرید کربوبلایی برای آن که نبـیـند «صَفـیه» لالۀ پرپر فکند سایه به رویت چه دستی و چه عبایی! سزد که خاک تو تسبیح دست فاطمه باشد چرا که گفت پیمبر تو «سیدالشهدایی» ردیف میشود آهـنگِ رفـتنِ به مدیـنه اگر تو یاد کنی از شکستگان به دعایی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
بـالا گـرفـت روز اُحـد تا که کـارزار شـد آسـمـان روشـنِ آن روز تـارِ تـار آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت حـمـزه در آن میانه که گـرم قـتال شد کم کم بـرای حـمـلۀ دشمن مـجـال شد آنقدر روبهان به شکارش کـمین زدند تا نـیـزهای به سیـنـۀ آن نـازنـین زدند حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست لـبـریـز زخـم بود و جـراحت دل نـبی از دست رفـتـه بود همه حـاصل نـبی مـیـدان خـروش نـالـۀ واویـلـتا گـرفت عالم برای غربت حـمـزه عـزا گرفت جانم فـدای پـیـکـر پـاک و مـطـهـرش جـانـم فـدای زخــم فـراوان پـیـکـرش اما هـنـوز غـربت آن روز مـانـده بود داغی عـظـیم بر دل عالم نـشـانده بود خواهر کنار جـسم برادر رسیـد و بعد آهـی ز داغ لالـۀ پـرپـر کـشـیـد و بعد پیمانههای صبر دل او که جوش رفت آنقدر ناله زد که همانجا ز هوش رفت آری دلـم گـرفـتـه ز انــدوه دیــگــری دارم دوباره مـاتم مـظـلـومه خواهری زینب غروب واقعه را غرق خون که دید از خـیـمـه تا حـوالـی گـودال میدویـد نــاگـاه دیــد در دل گــودال قـتــلـگــاه در خـون تـپـیده پـیکر سردار بیسـپاه پس با زبان پُـر گـله آن بضعـۀ بـتـول رو کرد بر مـدیـنه که یا أیهـا الرسول این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
تا که پایم به این حـرم وا شد غصه از روی سیـنهام پا شد درد بـی دردیام مــداوا شــد طبع خـشکـیـدهام شکـوفـا شد فصل تـنهـاییام دگر طی شد وطـن مــادری مـن ری شــد پیـش پـای تو سـر نمیخواهم جـز دلـی دربـدر نـمیخواهم به منی که جگـر نمیخـواهم میدهی هر قـدر نـمیخـواهم جـرأت پـر زدن به من دادی بسکه عشق حسن به من دادی حـسـنی هـسـتی و کرم داری شکر حق که شما حرم داری چه قـدر عزت و حـشم داری نـکــنـد از درت بــرم داری! میروم بیتو رو به حـیرانی مـلـجــأ مــردمــان تـهــرانـی نـامـت عـبـدالـعـظـیم آقا جان لـقـبـت هـم کــریــم آقـا جـان هـمـگــی از قــدیــم آقـا جـان با تـو هـمـسـایـهایـم آقـا جـان سـایـهات مـسـتـدام هـمـسـایـه شخص عـالی مـقـام هـمـسایه شب جـمـعـه در ازدحام حرم شـدهام خـم بـه احـتـرام حـرم زنـدگـیام شـده بـه نـام حـرم پـرچـم سـبـز روی بـام حـرم آبـروی تـمـام "ایـران" اسـت نفس تازهای به هر جان است دادهام در هــوای تــو پــر را میدهـم پـای تو تن و سـر را مـیزنـم حـرفهـای آخـر را نـالـههـای غــریـب مــادر را حرمت پاتوق حـسینیهـاست حرمت مـثـل کـربلا زیباست حـرف کـرب وبـلاست یـاالله روضههـایی به پـاسـت یا الله این سـری کـه جـداست یا الله ســر اربــاب مــاسـت یــا الله بر سر نیـزههاست هجده سر ســر مــردان آل پــیـغــمـبــر تا که او را نـشـانه میکـردند سـنگها را روانـه میکردند گـریهاش را بـهـانه میکردند قـسـمتـش تـازیـانه میکـردند تازیانه، به روی یک خواهر تازیانه... مدینه... یک مـادر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
میتپد هر لحظه قلبم در هوایِ شهرری زائرم! عمریست هستم آشنایِ شهرری حاجتم را بیبرو برگرد میگیرم سریع از دو دست حضرت مشکلگشایِ شهرری دستخالی رد نخـواهد کرد مانند حسن سـائـلـم بر آسـتـانِ مـجـتـبـایِ شهر ری خواندمش عبدالعظیم و پیش او تعظیم کرد پا به پایم، رو به صحنش جایجایِ شهرری أشهدُ أنّ حـسن را دوست دارم بـشـنوم در اذانِ صبح از گـلدستههایِ شهرری پرچم مشکی به روی گنبدش گریان شده نیـمـۀ شـوّال شد روز عـزایِ شهر ری داغدارش شد امام هادی و با حال زار اشک جاری میشود از سامرایِ شهرری خواندهام از قبرهای غرقِ در خاکِ بقیع نیمه شبها گوشۀ صحن و سرایِ شهرری سالهای سال؛ گریان! روضهخوانها خواندهاند از شهید تشنه لب در کربلای شهرری!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
در کنارت میشود احساس بوی کربلا در تو پنهان ست آن سرّ مگـوی کربلا هر کسی پابوسیت آمد به تهران، باطناً راه خود را کج نموده او به سوی کربلا صحن زیبایَت به لطف روضههای بیریا آبـرویی کـسـب کرد از آبـروی کربلا هر کسی از آب سقاخانههایَت میخورد نـاگـزیـراً میکـنـد یـاد عـمـوی کـربلا اهل ری از برکت دست شما نوشیدهاند بادۀ نـاب نـجـف را از سـبـوی کـربلا زنـدگیت یـاد داده بر تـمـام عـاشـقـان راه انسان ساختن با خلق و خوی کربلا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگـار پـشـت پـنـجـرههای بقـیع توست دور بـقـیع تو ز چه دیـوار میکـشـند؟ ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که میکشد از عمق جان خود گـویی نـسـیـم روحفـزای بـقـیع توست بر پـادشـاهـی دو جـهـان نـاز میکـنـد آن دلشکـسـتهای که گدای بقیع توست غـم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکـسـته بـنـای بقـیع توست در مـروه و صفـا همه گـفـتـیم یا حسن ما را اگر صفاست صفـای بقیع توست ما کـیـسـتـیم تا به حـریـم تو رو نـهـیـم جـبریل، سرشکـسـتـۀ پـای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمیدهیم صد باغ خـلد کم به جزای بقیع توست اذن دخـول تـربت تو نام فـاطـمه است آوای یا حـسـیـن، دعـای بـقـیـع توست بردار سر ز خاک و بگـو قـبر فـاطمه ای خـفـته در بقیع! کجای بقیع توست؟ هر شب کـبـوتـر دل ما زائـر شماست هر جا رویم حال و هـوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه میزند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه میزند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
ما نمیبـیـنـیم اما چارتا گـنبد که هست تا بلندای فلک، نوری از این مرقد که هست ما نـمیبـیـنـیـم اما قـامـت گـلـدسـتـههـا مطمئناً با ستون آسمان هم قد که هست ما ضریحی را نمیبینیم اما شک نکن دردمندی که شفا از دوست میخواهد که هست یا کریم از مهر تو گردد کبوتر، "یاکریم" پس میان بالها قطعاً وبالی بد که هست مهربانی تو هرگز نیست کتمان کردنی ردِ دستِ تو به سینه جای دستِرد که هست جای ما خالیست اما بر نسیمی از خیال یک دل بیتاب که سوی تو میآید که هست صحنها خاکیست اما آسمانها شاهدند چشمهایی که برایت خوب میبارد که هست بوی باران بهـشت آمد، دلـم را باد برد هرچه باداباد، سهمم گریۀ بیحد که هست از خـرابآباد میآیم به سوی این حرم این حرم قطعاً برایم بهترین مقصد که هست کربلا شبهای جمعه میزبان فاطمهست هر دوشنبه، او به یاد بچۀ ارشد که هست پس به جای زائرانی که کنارت نیستند مادری که عاشقانه دوستت دارد که هست فاطمه ثابت کند در این حرم از غربتت هیچکس حتی نباشد، عشق، صددرصد که هست نیست بُعـد منزل اما جای ایـوان حسن پنجره فولاد و سقاخانۀ مشهد که هست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
در درون سـیـنه آیـات خـدا دارد بقـیع گنجهای معنوی از مصطفی دارد بقیع ظاهراً خاموش میباشد به نزد مردمان لیک در دل نـالـۀ واغـربـتـا دارد بقیع زائرش را با نگاهی میهمان سازد کریم آری، آری؛ چون امام مجتبی دارد بقیع همچو زین العابدین، مولا علیّ بن الحسین یـادگـاری از شـهـید کـربـلا دارد بقـیع یا که همچون حضرت باقر، دُر دریای علم بر قـلوب اهل دانـش مـقـتـدا دارد بقیع یا که همچون حضرت صادق، رئیس فقه و دین در برش گنجینۀ صدق و صفا دارد بقیع نیست گرچه تربت زهرای اطهر، آشکار لیک رنگ و بویی از خیرالنّسا دارد بقیع مـرقـد امّ الـبـنـیـن و فـاطـمه بـنت اسد دستههای گل ز اشک چشم ما دارد بقیع
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
بـاران غـم مـیبـارد از چـشـم تـر من خون میچکد از چشمههای کوثر من هـر شـب سـر سـجـاده “آه” آشـنـایــی رد میشود از کـوچههای حـنجـر من بوی بقیع و بوی خاک و بوی غـربت پـیـچـیـده بـیـن بـرگهـای دفـتــر مـن از غـربـت آئـیـنـههــا آتــش گــرفــتـم حتی نمـانـده چـیزی از خاکـسـتـر من ای کاش زائر، نه، کبوتر بودم امروز تا لااقـل یک سـایــبان میشد، پـر من حتی مـجـال گـریـۀ کـوتـاه هـم نیـست از بس نگـهـبان ریخته دور و بـر من هُـل داد پـیـش چـشـمهـایـم مــادرم را آوار شـد انـگــار دنــیـا بـر ســر مـن یک لحظه داغ کوچه را احساس کردم روی زمـیـن افـتـاد وقـتـی مــادر مـن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع تا شبانگـاهى شـوم شمع فـروزان بقیع کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد اوفـتم بر خـاک قـبرسـتـان ویران بقیع آرزو دارم بمـانم زنـده و با سوز حال در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع آرزو دارم بـبـیـنـم با دو چـشم اشکبار جاى فرزندان زهرا را به دامـان بقـیع آرزو دارم بـیـفـتـم بـر قـبـور پـاکـشان تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان قـبر زهـرا را ببـوسم در بـیـابـان بقیع آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع اندر آنجا خفته چون قربانـیان راه حق اى مـؤیـد جـان عـالـم بـاد قـربان بقیع
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
بنگر چهسان تعبیر شد کابوس اسرائیل لرزید بر خود پیکـر منحـوس اسرائیل عـمری تظاهـر کرد بر روئـینتـنی اما برداشت ایران پرده از سالوس اسرائیل دیگر به آژیر خطـر هر دم کـند تکرار آهنگ مرگ خویش را ناقوس اسرائیل از پا فتاد ای خود فروشان قامت دشمن پس دست بـردارید، از پابوس اسرائیل بیم از چه دارید ای سران؟ جز عنکبوتی نیست با بـازوانی سـست، اخـتاپوس اسرائـیل رحمی نباید کرد بر این غاصبان وقتی کودککشی فخر است در قاموس اسرائیل
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
مُهر شکست تا ابد، حک شده بر جبینتان کوچ کنید غاصبان! جانب سرزمینتان کوچ کنید صف به صف، چون که نشسته هر طرف مرگ در انتظارتان، حادثه در کمینتان رو به دیار خود کنید، ای به عبث نشستگان! تا سر پاست اسبتان، تا نشِکسته زینتان خیرهسریست کارتان، دربهدریست بارتان حیلهگریست یارتان، بدگهریست دینتان کودک غزه را اگر، در دل خواب کشتهاید خـورده ترک ز آه او، گـنـبد آهـنـینتان مرد ظفر که نیستید، اهل خطر که نیستید هست حریف طفل و زن، غیرت آتشینتان؟! دل بکنید زین سرا، ورنه به روز ماجرا نیش به قـلبـتان زند، مـار در آستینتان یا به همین زبان خوش، پس بدهید قدس را یا که رسد دمی دگر، لحظۀ واپسینتان!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
بیا و عجزِ نامردانِ رسوا را تماشا کن به قلبِ خستهٔ اسلام، إحیا را تماشا کن بیا که رفت در چشمانشان دودِ جنایتها برایِ دیدنِ این صحنه، بالا را تماشا کن تمام آسمان، ماتِ غبارِ دودِ جنگندهست شجاعت را ببین! مرگِ مدارا را تماشا کن به خاک و خون کشید آخر سپاه قدس، صهیون را به زیرِ نامۀ "ألمَوتْ"...، امضا را تماشا کن بگو بعد از أشداءُ عَلیَ الکفّار: یا حیدر از این مَنظر، تولّی و تبرّی را تماشا کن به شیطان، سخت حزب الله غالب شد از این لحظه هراس و اضطرابِ سختِ حیفا را تماشا کن ببند آن عهدِ دیرین را و در آدینۀ موعود کنارِ کعبه حاضر باش و آقا را تماشا کن!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
زمین و آسمانهای خدا لبریز تبریک است خبر پیچیده گویا مرگ اسرائیل نزدیک است هزاران موشک از نفرین مادرهای غمدیده به سمت آسمان اورشلیم در حال شلیک است گروهی با فلسطین و گروهی بر فلسطیناند به این صورت، جهانِ مرزها در حال تفکیک است گذشتن از میان شبهه عزمی سخت میخواهد مسیرش از میان درههای تنگ و باریک است قسم بر سورۀ «واللیل» و بر «والشمس» و بر «والنصر» ظهور روشنایی، از دل شبهای تاریک است خدا با خون سرخ بیگناهان نقش زد بر خاک: قسم بر اسم پاکم، مرگ اسرائیل نزدیک است
: امتیاز
|